تبلیغات
ارتباط با مدیر
نویسندگان وبگاه
آرشیو مطالب
اسفند 1393دی 1393شهريور 1393مرداد 1393تير 1393فروردين 1393اسفند 1392بهمن 1392دی 1392آذر 1392آبان 1392مهر 1392شهريور 1392مرداد 1392تير 1392خرداد 1392ارديبهشت 1392فروردين 1392اسفند 1391بهمن 1391دی 1391آبان 1391مهر 1391شهريور 1391مرداد 1391تير 1391خرداد 1391ارديبهشت 1391فروردين 1391
دیگر امکانات
آمار وب سایت:
ابزار مذهبی وبلاگ شهدای کازرون |
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در چهار شنبه 12 مهر 1391
|
داروسازی در اسارت
در دوران اسارت اگر یکی از اسرا مریض میشد، هیچ امکانات و دارویی برای معالجه نبود و وضع طوری شده بود که خود اسرا به صورت ابتکاری دارو میساختند؛ مثلاً با زرورق و گرد آجر دندانها را پر میکردند، چون اگر در نوبت مینشستند 4 ـ 5 سال طول میکشید! تاریخ سراسر افتخار جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، مملو از خاطرات تلخ و شیرین و جانفشانیهای رزمندگان غیور ایران اسلامی است.
گردان 808 پیاده مرکز آموزش 05 کرمان از واحدهای موفق در دوران جنگ تحمیلی است. مطلب زیر خاطرهایی از «ستوان یکم آزاده جانباز منصور قشقایی» است که در کتاب «حماسه جاوید» به نگارش در آمده است. شب هنگام بود که وارد یکی از پادگانهای هوانیروز در خاک خود عراق شدیم. تا صبح با همان حالت دست و پای بسته داخل آیفا بودیم. خستگی و مخصوصاً تشنگی ما را بسیار اذیت میکرد و وقتی که به سرباز عراقی گفتیم که آب میخواهیم داخل یک حلب کثیف و کهنه برایمان آب آورد. وقتی هم حلبِ آب را جلوی دهانمان میآورد که آب بخوریم سریع آن را به عقب میکشید. به هر حال با کلی آزار و اذیت و بدبختی توانستیم که مقداری آب بخوریم. صبح که شد عراقیها با کمک یکی از «منافقین» که فارسی زبان بود شروع به یادداشت کردن اسامی ما کردند. بعد از این کار دوباره ما را سوار آیفا کردند و به اردوگاه «شماره 18 بعقوبه» منتقل کردند. زمانی که به اردوگاه رسیدیم ما را به داخل سوله بزرگی که پر از اسرای ایرانی بود، بردند. اوضاع داخل سوله، به خصوص از لحاظ بهداشتی، بسیار بد و اسفناک بود. به گونهای که تمامی اسرا میبایستی همه کارهای روزمره خود را ـ اعم از غذا خوردن، استراحت کردن و حتی دستشویی و رفع حاجت ـ در داخل سوله انجام میدادند. بدتر از همه گرمای هوای بود، زیرا فصل تابستان بود و داخل سوله در تمام طول روز مثل کوره داغ داغ میشد. اسرا برای رهایی از گرما، تمامی لباسهایشان را در آورده و فقط یک شلوار به تن میکردند. گاهی اوقات از شدت گرما، اسرا خودشان را با آب لجنی که عراقیها در یک گوشه سوله ریخته بودند، خنک میکردند. سه ماه را با تمامی این اوضاع و احوال در آن سوله بودیم تا اینکه دوباره ما را به سوله دیگری که تازه ساخته شده بود منتقل کردند. آنجا تازه به هر یک از اسرا لباسهایی به نام «بله» با دو تا پتو دادند. از آن به بعد هر یک از اسرا میتوانست در طول 24 ساعت، یکبار به دستشوییهایی که ساختهبودند، برود. شاید باور نکنید، ولی من در تمام طول اسارتم حتی یک شب هم ستارههای آسمان را نتوانستم نگاه کنم. عراقیها حتی زمان خواب هم لامپهای سوله را روشن میگذاشتند تا اسرا را زیرنظر داشته باشند، به همین خاطر هیچ وقت موفق به نگاه کردن به ستارههای آسمان نشدم. یک اتفاق جالب و خاطرهانگیز برای من در دوران اسارت رخ داد که هیچ وقت آن را فراموش نمیکنم. این خاطره مربوط به اوایل اسارت بود که دچار بیماری سختی همراه با تب و لرز شدیدی شده بودم و همانند یک کوره، داغ داغ شده بودم. با کمک چند تا از بچهها برای گرفتن دارو و قرص به بهداری اردوگاه رفتیم، مسئول بهداری هم در آن زمان یکی از اسرای خودمان بود. وقتی که وارد بهداری شدیم، به آن برادر عزیزمان که مسئول بهداری بود، گفتیم یک دارویی به ما بدهد، ولی او رو به من کرد و گفت: «آقای قشقایی، شرمندهام؛ غیر از نمک دیگر اینجا هیچ چیز ندارم». وقتی این حرف را شنیدم به خودم گفتم: «این دیگر چه جور بهداریای است؟» خلاصه مقداری نمک گرفتم تا با آب قرقره کنم، بلکه حالم خوب شود. وقتی به سوله برگشتم، تازه متوجه شدم که هیچ آبی داخل تانکر نمانده است. برای یک لحظه ماندم که چه کار کنم. بلافاصله یک قوطی پیدا کردم و با زیرپیراهنیام که تنم بود، شروع کردم به جمع کردن قطرههای آب از ته تانکر. این زیرپیراهن، زیرپیراهنی بود که من روزهای قبل دست و صورت و حتی عرق بدنم را با آن خشک میکردم. به هر نحوی که بود مقداری آب از ته تانکر جمع کردم و با آن نمک را قرقره کردم. شاید باور نکنید، ولی فردای آن روز حال من به حدی خوب شد که حتی خودم باورم نمیشد. در دوران اسارت واقعاً روزهای وحشتناک و اسفناکی بر ما گذشت. اگر یکی از اسرا مریض میشد، هیچ امکانات و دارویی برای معالجه نبود و بایستی آنقدر با بیماری دست و پنجه نرم میکرد که یا حالش خوب شود و یا... وضع طوری شده بود که خود اسرا دارو میساختند. مثلاً با زرورق و گرد آجر دندان پر میکردند. زیرا عراقیها هر روز سه نفر بیشتر به دندانپزشکی نمیفرستادند و ما یکدفعه حساب کردیم و دیدیم که اگر قرار باشد همه هفت هزار اسیر که داخل اردوگاه هستند به دندانپزشکی بروند، نزدیک به 5 ـ 4 سال طول میکشد. به همین خاطر اسرا سعی میکردند که با خلاقیت و ابتکار خودشان کمبودهایی را که داشتند به نحوی جبران کنند.
نظرات شما عزیزان: برچسبها: داروسازی, اسارت, , لینک دوستان ما
آخرین مطالب وبگاه
|
لینک های مفید
موضوعات وبگاه
پیوندهای روزانه
»
آسمانی ها
» وبسایت فرمانده شهید قاسم زارع » وبسایت فرمانده شهید عباس اسلامی » پایگاه فرهنگی مذهبی علویون » گالری عکس شهدا،رزمندگان و جانبازان » ابزارهای وب شهدای کازرون » بانک جامع احادیث و روایات نماز » بچه های آسمانی » آپلود سنتر رایگان ستارگان هدایت » کدها و قالب های مذهبی رایگان » بانک جامع احادیث و روایات » شاهد نیوز کازرون خبر سیاسی مذهبی » شهود عشق » سایت ستارگان هدایت » گالری عکس شهدای شهرستان کازرون » گالری عکس تندیس عشق » شهدای شلمچه » کلیپ صوتی تصویری شهداشرمنده ایم » سایت جامع شهدای کازرون برچسب ها
|